عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد


عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد

عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد


عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد

درد کهن بارگیر خویشتن آورد
درد کهن بارگیر خویشتن آورد
درد کهن بارگیر خویشتن آورد
درد کهن بارگیر خویشتن آورد
تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد
تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
کز تف گریه گذار در لگن آورد
کز تف گریه گذار در لگن آورد
کز تف گریه گذار در لگن آورد
کز تف گریه گذار در لگن آورد
شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
در تنم آسیب تب همان شکن آورد
در تنم آسیب تب همان شکن آورد
در تنم آسیب تب همان شکن آورد
در تنم آسیب تب همان شکن آورد
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد
طعنهٔ بیمار پرس صعب تر از تب
طعنهٔ بیمار پرس صعب تر از تب
طعنهٔ بیمار پرس صعب تر از تب
طعنهٔ بیمار پرس صعب تر از تب
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد
آتش تب در زمین گنجه همه شب
آتش تب در زمین گنجه همه شب
آتش تب در زمین گنجه همه شب
آتش تب در زمین گنجه همه شب
در دم من آه آسمان شکن آورد
در دم من آه آسمان شکن آورد
در دم من آه آسمان شکن آورد
در دم من آه آسمان شکن آورد
صدمهٔ آهم شنید مذن شب گفت
صدمهٔ آهم شنید مذن شب گفت
صدمهٔ آهم شنید مذن شب گفت
صدمهٔ آهم شنید مذن شب گفت
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد
چرخ بدی می کند سزای حزن اوست
چرخ بدی می کند سزای حزن اوست
چرخ بدی می کند سزای حزن اوست
چرخ بدی می کند سزای حزن اوست
بخت چرا بر من این همه حزن آورد
بخت چرا بر من این همه حزن آورد
بخت چرا بر من این همه حزن آورد
بخت چرا بر من این همه حزن آورد
ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
آبله بین کان نکال بر سفن آورد
آبله بین کان نکال بر سفن آورد
آبله بین کان نکال بر سفن آورد
آبله بین کان نکال بر سفن آورد
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
آب حیاتش نگر که در سخن آورد
آب حیاتش نگر که در سخن آورد
آب حیاتش نگر که در سخن آورد
آب حیاتش نگر که در سخن آورد